آینازآیناز، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

آیناز نفس مامان و بابا

دختر خوشبخت

برای دخترم آرزوی خوشبختی میکنم . مادرم هم برای من آرزوی خوشبختی کرده بود و مادرش هم برای مادرم نا امید نیستم ! یک روز عاقبت دختری از نسل ما خوشبخت خواهد شد!! ...
21 آذر 1391

با دخترم

دختر گلم : برای پیشرفتت پله می شوم تا به اوج برسی و برای پروازت سکو می شوم تا رستگار شوی عشق مامان: امروز که به خانه می آیی چند دور دورت می گردم می خواهم سرمست شوم از شادی داشتنت ...
21 آذر 1391

یه حرفایی برای گل همیشه بهارم

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را یادم باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل ما دل نیست یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم و از آسمان درسِ پـاک زیستن یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ... یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار اشتباهات گ...
18 آذر 1391

خبر خوش

سلام به خدا جونم دوست دارممممم خبر خبر خبر خوش : من چرا امروز این شکلیم اگه گفتین .......................................................  دخملی مامان خدا رو شکر  حالش خوب شده    ...
15 آذر 1391

سرما خوردگی دختر نازم

  یکی یدونه مامان که نه طاقت دیدن مریضی دخترم رو دارم و نه طاقت دیدن اشکهاتو یک کم حالت بهتر شده بود که دیدم باز هم بی قراری آخه همیشه میخندی فندوق مامان.انشالا بهتر بشی دختر نازم مامانی خیلی ناراحته ...
11 آذر 1391

عید قربان مبارک

عزیزم جمعه عید قربان بود ما به بزرگترا سر زدیم مثل همیشه ولی این دفعه یه فرق خوشگل داشت و اون این که آینازم باهامون بود و همه از دیدنش ذوق میکردن و خوشحال میشدن فدای دختر کوچلوم که اینقد همه دوستش دارن ....       ...
7 آذر 1391

3 ماهگیت مبارک

  تا حالا بودی ٢ ماهه الان شدی ٣ ماهه کلی خانم شدی واسه خودت   توی این سه ماه کلی کارا یا گرفتی :       1ـ تنها لالا میکنی 2 ـ حموم دوست داری ولی یکم گریه میکنی 3ـ خوب میمی میخوری 4ـ خوابت تنظیم شده 5ـ سر و گردنت و محکم نگه میداری 6ـ تعریف میکنی 7 ـ همه اش میخندی و کلی شیرین کاری های دیگه ...
7 آذر 1391

بابا حسین می نویسد

      سلام دختر خوشگلم . هرچی سعی کردم و هر چی فکر کردم که چی بنویسم کلمه جالبی به ذهنم نرسید اما فکر کنم این شع همه احساسم و به تو بیان میکنه . و ازت ممنونم که با اومدنت زندگی من و مامانی و رنگ و بوی تازه ای دادی . تقدیم به دردانه بابا : برات قصه میگم تا که بخوابی دیگه اشکی نریز نکن بیتابی میگم حکایت بره و گرگه برات میگم که دنیا چه بزرگه بخواب ای کودک من گریه بسه از اشکای تو این قلبم شکسته نذار مروارید چشمات حروم شه لالایی می خونم تا شب تموم شه لالایی کن لالایی کن لالایی تویی که پاکترین خلق خدایی لالایی کن گل ناز قشنگمملوس کوچیک مست و ملنگم لالایی کن بخواب بابا بیداره گل بوسه روی دستات میکاره ...
7 آذر 1391