پایان 12 ماهگی دوردونه
پایان 12 ماهگی دوردونه آیناز گلی ما این روزا حالش خیلی خوبه و حال ما بهتر از همیشه ..... آخه میشه کنار بابا حسین باشی و دخملی خوشی رو احساس نکنی ؟
یه وقتایی خدای بزرگ خدای مهربون از رو لطفش طعمه یه لذتهایی رو بهت میچشونه .....مثلا" این روزا یه نتیجه ی کنکور اعلام شد یه دانشگاه خوب قبول میشی که ما هم در زمان خودش قبول شدیم ولی نه تو یه دانشگاه خوب ....اون قبول شدن یه مدت کوتاهی حس خوبش همراهته یا وقتی سر کار اومدم یه مدتی خوشحال بودم بعد به سرعت یادم رفت چه روزهایی رو در آرزوی یه کار خوب بودم .... اینا رو گفتم تا منظورمو بهتر برسونم نمی دونم چرا وقتی یه بچه فضای خونه رو لبریز میکنه از صدای خنده .غر .....چرا این حس تکراری نمیشه چرا این روزا عادی نیست نمی دونم حالم خوب نیست حال بدی دارم من این روزا نمیخوام به هیچ قیمتی از دست بدم .حتی نمیخوام لحظه های کودکیت بگذره میدونم بزرگ بشی با هم بهتر رابطه برقرار میکنیم ولی من چطوری آیناز با مزه ی خودم چه جور چه طور در ذهنم به خاطر بسپارم که نگران گذشت زمان نباشم ..............
شیرین عسل مامان خیلی دوست دارم وقتی نق میزنی دست از هر کاری که باشه میکشم و فقط تو رو بغلم میکنم مگه چند بار دختر ١ سال و ١ماه و ٢ روز ش میشه فقط یک بار این اتفاق میفته پس خودم در بست در اختیارشم ....
خودم میخوام نازشو بکشم خیلی دوستت دارم
عاشقتم تک نوای خوش آهنگ زندگیمون هر روز بیشتر از دیروز
