آینازآیناز، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

آیناز نفس مامان و بابا

عکسای اولین 13 بدر آینازی

 سلام به دوستای گلم سلام به نفس مامان بابا عزيزم پارسال اين وقتا هم رفتيم سيزده بدر البته شما توي شكم مامان بودي من و شما و باباحسین با مادر جون و خاله پری دایی میثاق و بقیه .....هم با هم رفتیم پارک  .کلی خوش گذشت .کلی هم طرفدار پیدا کردی همه میخواستن بغلت کنن فسقل مني ديگه             ...
24 فروردين 1392

زیباترین لحظه

  خداوندا زيبـــاترين لحظه هارا نصيب كســـي كن كه زيبـــاترين لحظه هايش را به خاطـــر بخشيدن زيبـــاترين لحظه ها به ديگـــران از دست ميدهد ...
19 فروردين 1392

برای دختر نازم

بــا تَمــامِ مِـداد رَنـگـے هاے دُنیــا بـﮧ هـَـر زَبــانے کـﮧ بـِدانــے یـا نــَــدانے خـالــے اَز هَــر تـَشـبیــﮧ وَ اِسـتــعاره وَ ایـــهـام تَـنهـــا یـــک جـــُـــــملـﮧ بـَــرایـت خـواهـَـــم نــِـوشــت دوسـتَت دارم دختر نازم دنیای منی عروسکم ...
19 فروردين 1392

فکرها....

هر فکری . . . انرژی است هر فکری . . . مانند خودش را جذب می کند هر فکری . . . بر سلامتی شما تاثیر می گذارد هر فکری . . . دارای قدرت است هر فکری . . . مهم است هر فکری . . . مغناطیسی است هر فکری . . . واقعی می شود هر فکری . . . خلق می شود هر فکری . . . به شما باز خواهد گشت   « پس درست فکر کردن را بیاموزیم »   ...
19 فروردين 1392

ورود به 8 ماهگی

      عزيزم ٧ ماه تموم شد و واسه خودت خانومي شدي . كارايي كه ميكني :   توي روروئك حسابي وروجك بازي در مياري  خودت دمر ميشي  به صورت دنده عقب خودت و روي زمين ميكشي انشا الله شروع چهار دست و پا رفتنه  ميشيني تاتي تاتي دست زير بغلت ميگيرم خوشت مياد راه بري خوش خنده هستي و قهقهه ميزني عاشق بازي هستي ديگه همه افراد و شناسايي ميكني و مامان و بابا رو خوب ميشناسي همه اشيا رو به سرعت نور توي هوا ميقاپي سر و صدا در مياري تا دلت بخواد  جيغ جيغ كه ديگه نگو گوشمون كر شده دندون در نياوردي اما حسابي شب ها بخاطرش اذيتي و مامان و بابا هم اذيت ميكني ...
15 فروردين 1392

مریضی دختر ناز

سلام به دوستای خوبم سلام به دختر گلی مامان چی بگم  از این چند وقتی که دختر گلی مامانی مریض احواله 2 روز خوبه روزه بعد سرما خورده نمیدونم چه کار کنم آیناز مامانی الان 2 شبه حال نداره نمیخوابه بیقراره .مامانش تا ساعتای 2 .3 بیدار نگه میداره بعدم من میخوام بخوابم خوابم نمیبره صبحم باید برم سر کار قیافم دیدنی هستش الهی مامان فدات بشه دیشب خونه خاله جون دعوت بودیم توام اصلا حال نداشتی  فقط بغل منو بابایی بودی مادر به فدای تو نازنینم انشالا حالت بهتر بشی ...
7 فروردين 1392

دخترم برگ گلم

دخترم برگ گلم غنچه ی خوش رنگ دلم دست خود را حلقه کن بر گردنم خنده زن بر چشمهای خسته ام عشق تو آواز صبح زندگی ست مهر تو آغاز لطف و بندگی ست سر گذار بر شانه های مادرت بوسه زن بر گونه های زرد من خانه ام سبز از صدای شاد توست مادرت مست از نوازش های توست اشک های سرد خود را پاک کن گرمی قلب مرا با جان خود دمساز کن گوش بسپار به لالای حزین مادرت خوش بخواب دیده من تا سحر ، فانوس گرم و روشن است ...
7 فروردين 1392

مادرانه

عزیز دلم دختر گلم دلم همیشه واست تنگه از اینکه هر روز صبح باید از خواب ناز بیدار بشی بری خونه خاله محدثه و بعد منم برم سر کار از تو شرمنده ام با اینکه روزی ١ بار میام پیشت شیر بخوری بازم دلم همیشه  پیشه توئه . وقتی پیشه خاله محدثه پرستارت هستی خیالم راحته ولی چه کار کنم عزیز مامان فکرو ذکرم تویی (دلنوشته های مامانی سر کار) ...
5 فروردين 1392