عشق مامان
سلام سلام به دوستای گلم سلام به گل دختری مامانی که هیچوقت ما رو با نظراشون از یاد نمیبرن...... عسل مامان این روزا سرم خیلی شلوغه کمتر میتونم بیام تو وبلاگت الان واست میگم جریان از چه قراره ................ صبح ها که من میام سر کار شما لالا هستی کنار بابایی.ساعتای 9 بابای زنگ میزنه که بیام دنباله شما .عشقه مامانو ببرم خونه پرستارت.بعد دوباره میام سر کار .پرستارت خدا رو شکر خیلی خانم خوبی هستش از 2 ماهگی پیشش بودی بیشتر از چشماش مواظبت هست خیالم راحته........... ساعتای 10 پاس شیر میگیرم .میام به شما شیر میدم دوباره برمیگردم سر کار این کاره هر روزه منه البته فعلا تا ساعتای 2 سر کار هستم بعد میام دنبال شما با هم دیگه میریم خونه ......... ...
نویسنده :
مامان و بابا جون
8:50
اثر آیناز پیکاسو
ماه من
مادرانگی را هر روز باآینازم آغاز میکنم...و هر روز این احساس زیبا با من رشد میکند... زیبای کوچکم آنقدر خالص است که هر بار صدایش میزنم بند بند وجودم به لرزه می افتد...چه افتخاریست مادر این فرشته بودن... آن لحظه که صورتش را میبوسم بهترین پاسخ عاشقانه را میگیرم...دیگر مرا خیالی نیست... آینازم!!!همه بازی های کودکی ات را دوست دارم...و هر روز حس بزرگ شدنت را با لذتی آمیخته با ترس ، لمس میکنم...نمی خواهم آرزو کنم ای کاش به اندازه آغوشم میماندی... چرا که من با هر تار موی تو که رشد میکند ، اوج میگیرم!!! لذت دیدن قد برافراشتن تو به تنگ شدن آغوشم می ارزد... ...
نویسنده :
مامان و بابا جون
10:17
میبوسمت
می بوسمت میخندی وقتی که می خندی زندگی جاری می شود به چشمانم که خیره می شوی معصومیت نگاهت مرا تا آسمان می برد گریه که می کنی قلبم تکه تکه می شود عاشقانه می بوسمت چه شیرین می خندی &...
نویسنده :
مامان و بابا جون
8:46
تولد همسر عزیزم .....
چه لطيف است حس آغازي دوباره، و چه زيباست رسيدن دوباره به روز زيباي آغاز تنفس... و چه اندازه عجيب است ، روز ابتداي بودن! و چه اندازه شيرين است امروز... روز ميلاد... روز تو! روزي که تو آغاز شدي! تولدت مبارک نفسم عزیزم امروز ، روز تولدت رو اول به تو و خودم تبریک میگم و جشن میگیرم و دوم به فرشته ها تسلیت میگم ! چون امروز سالروز جدایی رو با اشک سر میکنن و در آخر به تقدیرم آفرین میگویم که من رو با تو پیوند زد . . . ...
نویسنده :
مامان و بابا جون
8:37
پایان 12 ماهگی دوردونه
آیناز گلی ما این روزا حالش خیلی خوبه و حال ما بهتر از همیشه ..... آخه میشه کنار بابا حسین باشی و دخملی خوشی رو احساس نکنی ؟ یه وقتایی خدای بزرگ خدای مهربون از رو لطفش طعمه یه لذتهایی رو بهت میچشونه .....مثلا" این روزا یه نتیجه ی کنکور اعلام شد یه دانشگاه خوب قبول میشی که ما هم در زمان خودش قبول شدیم ولی نه تو یه دانشگاه خوب ....اون قبول شدن یه مدت کوتاهی حس خوبش همراهته یا وقتی سر کار اومدم یه مدتی خوشحال بودم بعد به سرعت یادم رفت چه روزهایی رو در آرزوی یه کار خوب بودم .... اینا رو گفتم تا منظورمو بهتر برسونم نمی دونم چرا وقتی یه بچه فضای خونه رو لبریز میکنه از صدای خنده .غر .....چرا این حس تکراری نمیشه چرا این روزا عادی نیست نم...
نویسنده :
مامان و بابا جون
8:34
تولد امام رضا
زائـــری بــارانــی ام آقــا بــه دادم مــی رســـی؟ بـی پنــاهــم ، خستــه ای تنهــا ، بــه دادم میرســـی؟ گــر چــه آهــو نیستــم ، امــا پر از دلتنگــی ام، ضـامـن چشمـــان آهــو ، بــه دادم میــرسی؟ مــن دخیــل التمــاســم را بــه چشمــت بستــه ام هشتمیــن دردانهء زهـرا بـه دادم میــرسـی؟ ...
نویسنده :
مامان و بابا جون
11:13
آیناز گلی کلی هنر یاد گرفته .........
دختر مامان یاد گرفته اسم خودشو صدا بزنه اینقدر ناز میگه آیناز که میخوای بخوریش .......... یاد گرفته موهاشو شونه کنه تو اولین فرصت عکسشو واستون میذارم دوستای گلم ...
نویسنده :
مامان و بابا جون
9:02
بازم فوضولی بچه با پرده چه کار داری ؟؟؟؟؟؟؟
ای خدا از دست این آیناز اینقدر فوضول شده که نگو نپرس .الان هر جا میریم پا به پای خانم راه میرم که خدای نکرده کاریش نشه البته بچم حس کنجکاویش زیاده ...
نویسنده :
مامان و بابا جون
9:01